به همسرم ...
من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

نفسم

چرا یهویی کات میکنی

چرا یهویی میبری

میدونم الان میگی خودت که بدتر از منی

اما من اگه کات میکنم و ازین دنیا می برم فقط واسه اینه که قد یه نفس ازت دور میشم ... اونوقته که هیچی واسم مهم نیس

میدونم ... همه چیو میدونم ... میفهمم ...

نمیخوام اینجا بازشون کنم ... نیازی نیس

فقط میخوام بدونی به خدا دوستت دارم ...

بخدا تموم آرامشم فکرم ذکرم ... تویی

وقتی می بینی صدام در نمیاد بازم با توام ... تموم کارامو با تو و به عشق تو انجامشون میدم

نگران چی هستی ... کاش بودی و حال و روزمو میدیدی ...

من درسو علیرغم کارای زیاد اداره که اغلب کلافه کننده ام هست ... شروع کردم ...

اما میدونم تو چند روزه که دست به کارت نزدی ...

میدونم شرایطو ...

اما ازت میخوام شرایط هر قدرم بد بود بهم نریزی ... به من فکر کن ... به عشقمون ... به زندگیه جونیمون !

فدات بشم ... منم شرایط واسم عذاب آوره ... اما من کار ِ خودمو میکنم ...

وقتی همه چی عذاب آور میشه ... دست تو رو میگیرم و دونه دونه ی کارارو با هم انجامشون میدیم ... اونوقت انگار توی بهشتم و با انجام هر کاری فقط عشق میکنم ...

قربونت بشم ... من حتی یه لحظه ام ازت چشم برنمیدارم ... اینو مطمئن باش

پاشو دستای نازتو بذار توی دستام و بیا به کارای زندگیه خودمون برسیم ...

پاشو دورت بگردم ...

فدای اون نگاه معصومت که قلبمو تیکه تیکه میکنه ...

روانیتم همسرم *:



نظرات شما عزیزان:

سلوه
ساعت14:33---20 مهر 1392
سلام .وبلاگتون رو خوندم سرشار از احساسه .امیدوارم عشقتون پایدار باشه .شاد باشین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, توسط من ساعت 12:57 |